دیدار با ولی نعمتمان
قراربود تشریف ببرند منزل یکی از علما .
قبل ازآن ،دیدار باخانواده های شهدا بود که کمی طول کشید ویک ربع تأخیر پیش آمد.آن عالم از علت تأخیر جویا شد وآقا توضیح داد که در جریان دیدار با خانواده های شهدا دریکی ازمحله ها متوجه شدند خانواده شهید دیگری هم آنجا زندگی می کند که سر زدن به آنها ،باعث این تأخیرشد.
آن عالم به کنایه گفت: این کارها برای جذب قلوب ،بد نیست !
آقا نگاهی به او انداخت وبا جدیّت پاسخ داد:اسمش را هرچه دوست دارید بگذارید ولی بدانید اگراین خانواده شهدا وخون پاک عزیزانشان نبود ،این عمامه بر سربنده وجنابعالی قرار نداشت .
برگرفته ازخاطرات سبز ص143
حجت الاسلام موسوی کاشانی
رفتارعلوی
هم ازموفقیت عملیات والفجر 10خوشحال بودیم هم ازحضور آقادر قرارگاه .موقع ناهار ،بچه ها کمی بیشتر از حد معمول ،تدارک دیدند تا به نوعی شادی خود را ابراز کنند.
آقا با دیدن غذا کمی مکث کرد .
شما خیلی از جسمتان کار میکشید و بیشتر از این ها به انرژی نیاز دارید ولی آیا بقیه نیروها هم چنین غذایی در اختیار دارند؟ برای من همان غذای سربازی رابیاورید .نباید کسی احساس کند من که رئیس جمهور هستم ،بابقیه تفاوت دارم…
بعدهم درباره حفاظت ازبیت المال ،توصیه هایی فرمودند.
برگرفته ازکتاب درسایه خورشید ص 55
سردار شهید شوشتری
کاسه متبرّک
برای سرکشی ازبچه های یزد ،همراه آقا به تیپ الغدیر رفتیم.
آیت الله سید روح الله خاتمی نماینده امام دراستان یزد هم آن جابود.بادست های لرزان ،مقداری ماست گرفت ودرکاسه ای بزرگ ،دوغ درست کرد.
کاسه را آورد پیش آقا .تعارف کرد .آقافرمودند:«خیلی زحمت کشیده اید خودتان میل کنید .»
آقا سید روح الله قبول نکرد ،می گفت می خواهد متبرک شود .حتی اجازه نداد آقا کاسه را دردست بگیرد .خودش ان را با دست نگه داشت تا ایشان ازآن بنوشد.
پیرمرد کاسه راچرخاند . لبانش رادرست به همان نقطه ای که آقا ازآن نوشیده بود چسباند ودوغ راسرکشید.
برگرفته ازکتاب پرتوی ازخورشید ص 75
حجت الاسلام ذوالنور