مامی توانیم!
26 مرداد 1394
یک روز که به خانه برگشت ،پسرش عباس را دید که تمام ابروها وموی سرش سوخنه است .یک چَک(به قول خودش:یک دانه بی انصافی)خواباندتوی گوشش.گفت:عباس!آتش بازی کردی؟عباس گفت:نزن بابا ،من تقصیرندارم .رضا این طور کرده بیا بریم زیرزمین ،ببین .
رضا توی زیر زمین به تقلید از فیلم های آمریکایی هایی بشقاب پرنده ساخته بود.
حاجی بخشی گفت:این چیه؟رضاگفت:اونا درست می کنن ،مملکت مارو می چاپند .ما درست نکنیم؟ما درست می کنیم که بره آمریکا…