کمپوت روحیه
26 مرداد 1394
همیشه با خودش شکلات وپسته وعطر وحنا واین جور چیزها داشت .بچه ها بهش می گفتند :«کمپوت روحیه ».
حاج علی فضلی آمد دنبالش .گفت :برو سراغ بچه های گردان حمزه .تازه ازماموریت برگشتن .نیاز به روحیه دارند.حاجی بایک سِری هَله وهوله وپفک رفت سر وقتشان.رفت بالای درخت .بچه ها آن قدر درخت راتکان دادندکه حاجی افتاد.فیلم این اتفاق رابرای امام گذاشتند.
امام به سیدحسن گفت:اِاِ انداختنش پایین ؟!فیلم رو بزن عقب یکبار دیگه ببینم .امام که حاجی رادید ،بهش فرمود:اون فیلم رو دیدم ،نخوردی زمین ؟حاجی گفت:نه امام !مگه من می خورم زمین!وامام خندید .فرمود:خدا عاقبتت روبخیرکنه ان شاءالله…
حاجی گفت:همین جمله ای که فرمودید تا دنیا دنیاست برام بسه .