سلام مرا برسان...
عملیات والفجر8،سال 64 فاو.حاجی بخشی بایک دوربین در دست ،مشغول فافیلم برداری ،آمد بالای سرپپکر شهیدی که لای پتو پیچانده شده بود.
گفت:این پتو روبازکنیدتافیلم بگیرم .بچه ها سرباز زدند .
خودش پتو را کنار زد .پیکر فرزندشهیدش «عباس بخشی »را لای پتو دید .
پس باصدایی رسا فریاد برآورد: «عباس جان!شیر مادرحلالت ؛سلام مرابه عمو وبرادرت برسان …»
می توانید برای دریافت بقیه روایت های کوتاه وخواندنی از زندگی شهید ذبیح الله بخشی به سایت www.hagi bakhshi.ir مراجعه کنید.
کمپوت روحیه
همیشه با خودش شکلات وپسته وعطر وحنا واین جور چیزها داشت .بچه ها بهش می گفتند :«کمپوت روحیه ».
حاج علی فضلی آمد دنبالش .گفت :برو سراغ بچه های گردان حمزه .تازه ازماموریت برگشتن .نیاز به روحیه دارند.حاجی بایک سِری هَله وهوله وپفک رفت سر وقتشان.رفت بالای درخت .بچه ها آن قدر درخت راتکان دادندکه حاجی افتاد.فیلم این اتفاق رابرای امام گذاشتند.
امام به سیدحسن گفت:اِاِ انداختنش پایین ؟!فیلم رو بزن عقب یکبار دیگه ببینم .امام که حاجی رادید ،بهش فرمود:اون فیلم رو دیدم ،نخوردی زمین ؟حاجی گفت:نه امام !مگه من می خورم زمین!وامام خندید .فرمود:خدا عاقبتت روبخیرکنه ان شاءالله…
حاجی گفت:همین جمله ای که فرمودید تا دنیا دنیاست برام بسه .
بابا بزرگ بسیجی ها
ازباغ خودش گیلاس چیده وبرای امام هدیه برده بود .امام ازش پرسید:ازاین گیلاس توی جبهه ،برای بچه های منم می بری؟گفت:بله ماشین الان توی باغه . سپردم از این ها بچینن وداخل ماسین بگذارن.
صبح جمعه هم میرم مهران .دادمی زنم:رزمنده گیلاس بخور ،لبخند بزن ،تانکو بزن ،بزن ،بزن ،خوب می زنی و…
امام (ره)خندیدوفرمود:بارک الله ،تو روحیه بچه های منی ،بابا بزرگ اونایی.
هرچه از این باغ جعبه جعبه برای رزمنده ها گیلاس وزردآلوبرمی داشتندکم نمی شد.بعد ازجنگ یک دفعه باغ شروع کرد به خشک شدن .
حاجی هم خیلی بهش رسیداماخشک شد.
مامی توانیم!
یک روز که به خانه برگشت ،پسرش عباس را دید که تمام ابروها وموی سرش سوخنه است .یک چَک(به قول خودش:یک دانه بی انصافی)خواباندتوی گوشش.گفت:عباس!آتش بازی کردی؟عباس گفت:نزن بابا ،من تقصیرندارم .رضا این طور کرده بیا بریم زیرزمین ،ببین .
رضا توی زیر زمین به تقلید از فیلم های آمریکایی هایی بشقاب پرنده ساخته بود.
حاجی بخشی گفت:این چیه؟رضاگفت:اونا درست می کنن ،مملکت مارو می چاپند .ما درست نکنیم؟ما درست می کنیم که بره آمریکا…
طرف حساب ما باخداست
ازحاجی پرسیدند :به عنوان پدرشهید حرفی داری درباره این که بعضی ها به ارزش ها احترام نمی گذارند؟
گفته بود:برای این ها که نرفتیم،برای ایمان به خدارفتیم طرف حساب ما باخداست .
می گفت:هروقت دلت تنگ شد ،نماز شب بخوان . تو دعات همه رو دعا کن غیر ازخودت .چقدر خداخوشش میاد می گه :این بنده ی من همه روگفت غیرخودش!
روایت های کوتاه وخواندنی از ابوالشهیدین حاج ذبیح الله بخشی