سلام مرا برسان...
26 مرداد 1394
عملیات والفجر8،سال 64 فاو.حاجی بخشی بایک دوربین در دست ،مشغول فافیلم برداری ،آمد بالای سرپپکر شهیدی که لای پتو پیچانده شده بود.
گفت:این پتو روبازکنیدتافیلم بگیرم .بچه ها سرباز زدند .
خودش پتو را کنار زد .پیکر فرزندشهیدش «عباس بخشی »را لای پتو دید .
پس… بیشتر »
نظر دهید »
کمپوت روحیه
26 مرداد 1394
همیشه با خودش شکلات وپسته وعطر وحنا واین جور چیزها داشت .بچه ها بهش می گفتند :«کمپوت روحیه ».
حاج علی فضلی آمد دنبالش .گفت :برو سراغ بچه های گردان حمزه .تازه ازماموریت برگشتن .نیاز به روحیه دارند.حاجی بایک سِری هَله وهوله وپفک رفت سر وقتشان.رفت بالای… بیشتر »
بابا بزرگ بسیجی ها
26 مرداد 1394
ازباغ خودش گیلاس چیده وبرای امام هدیه برده بود .امام ازش پرسید:ازاین گیلاس توی جبهه ،برای بچه های منم می بری؟گفت:بله ماشین الان توی باغه . سپردم از این ها بچینن وداخل ماسین بگذارن.
صبح جمعه هم میرم مهران .دادمی زنم:رزمنده گیلاس بخور ،لبخند بزن ،تانکو… بیشتر »
مامی توانیم!
26 مرداد 1394
یک روز که به خانه برگشت ،پسرش عباس را دید که تمام ابروها وموی سرش سوخنه است .یک چَک(به قول خودش:یک دانه بی انصافی)خواباندتوی گوشش.گفت:عباس!آتش بازی کردی؟عباس گفت:نزن بابا ،من تقصیرندارم .رضا این طور کرده بیا بریم زیرزمین ،ببین .
رضا توی زیر زمین به… بیشتر »
طرف حساب ما باخداست
26 مرداد 1394
ازحاجی پرسیدند :به عنوان پدرشهید حرفی داری درباره این که بعضی ها به ارزش ها احترام نمی گذارند؟
گفته بود:برای این ها که نرفتیم،برای ایمان به خدارفتیم طرف حساب ما باخداست .
می گفت:هروقت دلت تنگ شد ،نماز شب بخوان . تو دعات همه رو دعا کن غیر ازخودت .چقدر… بیشتر »